۱۳۹۳/۰۷/۲۰

لنگر گاهِ کوه سنگ ها







لنگرگاهِ کوه سنگ ها ....

اودیسه الیتیس
(1911-1996)- یونان


ترجمه : حسین طوافی





تو طعم توفان بر لب داری
پس به کجا می روی تمام روز
در رویا خوابیِ سنگ و دریا؟

شاهبازِ باد
تپه ها را عریان کرد
او عصمتِ آرزو هایت را بر استخوان ها گشود
و مردم چشمانت
پیامِ شیمر * را دریافتند
چنان که حافظه به کفِ دریایی می آلودند

شیبِ آشنای شهریورِ کوتاه ،
در زمین سرخی که در آن بازی کردی
در فرودست
در صفِ بلند دیگر دختران
و در گوشه هایی که دوستانت
بغلچین های نسرین بر آن می نهادند ؛
کجاست ؟






کجا می روی در سرارِ شب ؟
در رویا خوابیِ دریا و سنگ
با تو گفته بودم ،
روزهایِ روشن اش را ،
در آب های عریان
بر پشتِ خود ، برای شادمانیِ سپیده دمِ اشیاء
و یا دیگر باره گفتم
برای رفتن در دشتهای زردفام
با شبدری از نور بر پستان هایت شماره کنی

تو طعمِ توفان بر لب داری
و لباسی سرخ ، چون خون
ژرف
در زرفامیِ تابستان و عطرِ نسرین
پس ، کجا می روی ؟
به کرانه ها ؟
به خلیج های پر از ریگ دریایی ؟
خیزرانِ سرد و نمک آلودهِ دریایی آنجاست
و ژرف تر
احساس انسان
خونالوده
و تو به حیرت آغوش گشودی و آن را به آرامی بالارفتن به شفافیتِ ژرفا نامیدی
جایی که ستاره ی دریایی ات درخشید

گوش کن !
حدیثِ دور اندیشیِ پیران بشنو !
زمان تندیس شکیباییِ انسان است
خورشید بر فرازش می ایستد
هیولای آرزو
و تو
نزدیک تر به آن
هماغوشِ عشقی
با طعم تلخِ توفان بر لب

آری !
از برای تو نیست !
آبی برای استخوان
و فکر کردن به تابستانی دیگر برای تو نیست
برای رودهاست که بستر بگردانند
و تو را به مادرانشان بازگردانند

بوسه ای دیگر به گیلاس بنانی دیگر برای توست
و یا سوار شدن
بر باد باختر






به کوه سنگ ها تکیه داده
بی دیروز و فردا
رو در رویِ خطر کوه سنگها
با گیسوی تندبادی ات ؛
و بدرود خواهی گفت
به معمایی
که تویی







شیمر : موجودی افسانه ای با ظاهری ترسناک . سر گاو و یا اسب . تن بز و دم مار .....