۱۳۸۸/۰۸/۰۱










  • دوستان ارجمندم !
    اين پست در دوبخش منتشر شده است



1- شعري از من و ترجمه اي از آنتوني وير شاعر، نقاش و فيلسوف معاصر
2- يادي از امير زماني فر

دوستاني كه به هر دليلي نمي توانند از بخش كامنت بلاگ اسپات استفاده كنند مي توانند نظر و يا دلگويه ي خود را به آدرس hosseintavafi978@gmail.com پست كنند .











تو آنجايي ...






تو آنجايي
پشت ِ درختچه هاي توت ِ وحشي
و من
كمي پنهانم
كه نمي دانم
چه بنامم
اين ظهر ِ بي تابي را

تو آنجايي
كنار ِ پنجره و به عصر مي نگري
من اما
باراني ام را مي پوشم
تا از كناره هاي بي ترديد بروم

تازه به اين هوا
عادت كرده ام
و ظهر
رامم مي كند


اكنون غروب شده است
پنجره ها بسته اند و
تو
رو به رويم
از بازشدن ِ جوانه هاي گندم مي گويي
نه
نوروز نيامده
صداي باران است
گوش كن !



تو آنجايي
پشت ِ پلك هاي خيسي كه از من رميده اند
تازه به اين هوا عادت كرده ام
تو آنجايي و به غروب ِ عصر مي نگري
من اما
پشت ِ هنوز ِ بوته هاي توت ِ وحشي
پنهانم

نگاهم كن !





ترجمه ي آزاد ِ اين شعر از آنتوني وير، شاعر ، نقاش و فيلسوف معاصر


You are there




AFTER A POEM BY HOSSAIN TAVAFI


...You are there
And I'm behind the nameless
bushes of wild berries
What can I give a name to
?this high noon of perplexity
You are there
by the window
gazing into space
and I'm wearing my raincoat
for travelling

This climate is strange to me
and high noon caresses

Now it is evening
windows closed
and you suggest that
we prepare for the celebration

But it is not the time
Listen to the rain!
You are there
far behind those eyes
turned away from me
saturated

This weather is strange to me
and you are there
looking at the sunset
in perplexity
while I am hidden
behind the nameless
bushes of wild berries.

?See me

Anthony Weir

Oct 2009



آثاري كه تا به اكنون از اين شاعر معاصر منتشر شده اند

Tide and Undertow , Blackstaff Press ,Belfast , 1976
Cinema of the Blind ,Blackstaff Press ,Belfast , 1980
Early Ireland , a Field Guide , Blackstaff Press , Belfast ,1981
Images of Lust , Bastford Books , London , 1986
Dispatches from the War against the World , Dissident Editions , Downpatrick , 1994
The Transcedental Hotel , Downpatrick , 1996
Womb of Half-fogged Mirrors , Downpatrick , 1998
...And

همچنين آنتوني وير برنده ي جايزه ي برجسته ترين شاعر جهان در سال 2007 مي باشد كه توسط كتابخانه ي بين المللي شعر و سايت رسمي شعر به وي اهدا شده است .
وي درباره ي خود در مقدمه ي آخرين كتاب اش ، 196شعر از آنتوني وير ، كه توسط نشر پوئتري هانتر در سال 2006منتشر شده است چنين مي نويسد
(( هم اكنون 65ساله ام و تمام زندگي ام را به عنوان يك معترض از شرايط موجود در جهان و به عنوان يك دگرانديش گذرانده ام . هيچ وقت برآن نبوده ام كه ازدواج كنم و فرزندي داشته باشم و هيچ وقت به پيشنهادهاي استخدام پاسخ مثبت نداده ام . بنابراين ، تا به اكنون زندگي اي بنابر اصول تعريف شده نداشته ام .
من ساليان ِ ميانسالي و پيري ام را با روستايي دورافتاده در شمال ايرلند و روستايي به سبك قرون وسطي در آويرن جرج ، واقع در جنوب غرب فرانسه ،‌تقسيم كرده ام .
اكثر آنهايي كه شعر هاي مرا مي خوانند بر اين باورند كه شعر هاي من تكان دهده و ويران گراند و اين براي من رضايت بخش است ))
علاقه ي وافراو به فرهنگ و انديشه و ادبيات ايران باعث شده است كه علارغم تمامي تفاوت هاي فرهنگي و يا به گونه اي تضادهاي انديشه گاني با او همچنان او را به عنوان يك دوست بخوانم . در واقع او فيلسوفي پوچ گرا است و پرتره هايي گوناگون از خود ، به صورت برهنه ، به تصوير كشيده است كه من به هيچ وجه اين بخش آثار وي را نپسنديده ودر اين مورد در واقع منتقد جدي وي هستم .
اگر چه برخي از سايت هاي ادبي و فلسفي انگليسي زبان از او به عنوان فيلسوفي ضدانسان نام برده اند اما نگاه عميق و انساني او به حوادثي چون جنگ و استعمار انسانها درملل عقب مانده برايم قابل تقدير و ستايش است .
او انساني دوست داشتني و مهربان است و هم اكنون در انزوا در يكي از روستا هاي فرانسه زندگي مي كند و بارها از كم و كيف زندگي در روستايي با معماري سده هاي ميانه در فرانسه برايم نوشته است . اشعار آنتوني وير فلسفي و سوال برانگيزند . و من اميدوارم كه بتوانم بخشي از اشعار انگليسي اش را به فارسي برگردانم .

شعري از ويليام باتلر ييتس شاعر مورد علاقه ي وي

A poem by William Butler Yeats , his most admired poet


After Long Silence

,Speech after long silence ; it is right


,All other lovers being estranged or dead
Unfriendly lamplight hid under its shade
,The curtains drawn upon unfriendly night
That we descant and yet again descant
:Upon the supreme theme of Art and Song
Bodily decrepitude is wisdom ; young
We loved each other and were ignorant
1932

برگردان آزاد اين شعر به فارسي از حسين طوافي

پس از سكوتي طولاني

حقيقت دارد
پس از اين سكوت طولاني
مي گويم
كه عاشقان
مرده اند
عاشقان
در كنج ِ قهر
خفته اند
چونان نور ِ غريبه ي چراغي
كه زير سايه پنهان شود
و يا
پرده اي
كه رو به سوي شبي ناهمراه
آغوش بگشايد

ما
هماواز
هم ساز
با خنياي ِ بلند ِ هنر و آواز :
كه فنا
خرد ما است

ما
فراموشان ِ امروز
عاشقان ِ ديروز بوديم


ويليام باتلر ييتس
1932


*******************************************************


حدود يك ماه پيش توسط دوست فرزانه و ارزشمندم غدير نبي زاده باخبر شدم كه امير زماني فر دوست و همراه قديمي ديگر در ميان ما نيست . امير زماني فر ، خبرنگار و گزارش گر راديو فر دا در چك بود و اواخر ماه ميلادي گذشته به دليل سانحه ي تصادف در مرز آلمان و چك از اين جهان رخت بربست .
به همين دليل مدتي به روز رساني اين وب لاگ به طول انجاميد .
از دست دادن امير براي تمامي دوستان اش باور نكردني و غير قابل تحمل بود . او انسان برجسته اي بود و استعداد فوق العاده اي در تحليل خبر و زبان انگليسي داشت . و گويي همين ديروز بود كه براي خداحافظي آمد و من تا بيرون از محل كارم مشايعت اش كردم و چندين بار يكديگر را صميمانه در آغوش گرفتيم و يكديگر را بوسيديم . او مي رفت كه به يكي از موفق ترين چهره هاي فرهنگي در عرصه ي خبر بدل شود . اما گويي سرنوشت نسل ما را با قلمي جز اين نوشته اند كه هركدام به گوشه اي پناه برده و از دلتنگي ها بگوييم و گاه با يادي از دوستي قديمي شاد شويم و منتظر شنيدن خبري خوش از جانب دوستي ، همراهي و ياري باشيم .و گاه غم از دست دادن همراهي قديمي چنان اندوهگينمان كند كه نتوانيم به چيز ديگري جز او بيانديشيم .
ياد سالهاي گذشته و امير به خير!
ما همكلاسي هايي كه دوستاني صميمي شديم و خاطرات بسياري با هم داشتيم . از سربه هوايي هاي دوره ي تحصيل گرفته تا هم كار و هم راه بودن در انستيتو زبان كيش وي لاهيجان . و بعد او به سمت جهان خبر و سياست رفت و من بيش از پيش به ادبيات پناه بردم و به قولي هرگز جامه ي سياست به تن نكردم .


غم نبودن او را به پدر ، مادر و خواهر بزرگوارش تسليت عرض مي كنم و از يزدان پاك مي خواهم تا به آن عزيزان صبر و بردباري عنايت فرمايد .

از دست شدن امير را به خانم پوران فرخزاد و جناب آقاي فرح اندوز نيز تسليت عرض مي كنم و براي ايشان نيز شكيبايي و صبر را از خداوند بزرگ خواستارم .


ازدست دادن امير را به جامعه ي خبري فارسي زبان در سراسرجهان تسليت مي گويم .

مرگ امير را به غدير نبي زاده ، مهرزاد كهن روز و اشكان بابك ،و تمامي ِ دوستان و همراهان سال هاي گذشته ، تسليت مي گويم و اميد وارم هميشه سلامت و تندرست باشند .
و
به خود نيز تسليت مي گويم و ياد امير را پاس مي دارم .


شعري از دفتر سال 87
به ياد امير زماني فر



رفتن ات ...





كلام ناممكن
چنارهاي سترون
آن دست رفتن
رفتن ات

آشوب در من مي پيچد
مشتي سايه
كه از حريم امن پياده رو ها
رفته اند

خستگي تب آلوده ي نور
بازي برگ ها
برگ بازي ِ عابران
رفتن ات
آن دست ِ رفتن
رفتن ِبرگ بازي ِ عابران

رفتن ات
بازي برگ ها



رشت – خرداد 1387



امير آرام و بي صدا در تازه آباد رشت براي هميشه خوابيده است



امير !
امير جان ! .............

سيگاري روشن مي كنم و
خاموشم






۴ نظر:

  1. حسین جان چه اندوه تلخی در شعر کم نظیر ات موج می زند شریک غم تو می مانم .آشوب در من مي پيچد
    مشتي سايه
    كه از حريم امن پياده رو ها
    رفته اند
    با فروتنی

    پاسخحذف
  2. سلام حسين جان
    امان از بيرحمي روزگار
    ...................
    با دردي تازه به روزم ...با فروتني علي

    پاسخحذف
  3. درست يك سال گذشته است از روزي كه امير زماني فر از پراگ غمگين زنگ زد و گفت و گو يي تلفني با من داشت و آن گفت و گو را نه براي كار خودش از سر لطف براي دوست ديگري در امريكا انجام مي داد.پيش تر ها در ايران ديده بودمش در منزل دوست مشتركمان"پوران فرخ زاد" .
    آرام و متين بود و چه قدر محجوب ؛ هم ديار من : امير زماني فر/ يادش به خير باشد.
    (از شما هم به خاطر ارسال اين پست،ممنون.)

    پاسخحذف
  4. سلام حسین جان
    این خط ها خیلی ریز هستند چشمم در امد اما مشغول خواندن هتم. راستی به وبلاگ من سری بزن

    پاسخحذف